من به سپاهیجماعت دختر نمیدهم/ ساندیسخوری که برای امنیت کشور جان داد!
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۰۲۵۴۳
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید میثم کهندل به سال ۱۳۶۰ در شهرستان ورامین به دنیا آمده بود و خدا برایش اینطور خواسته بود که در شهریور سال ۹۱ با بهترین نوع مرگ از دنیای مادی رحلت کند. شهید کهندل از شهدای امنیتی بود که هنوز هم روایت شفافی از نحوه شهادتش منتشر نشده و او گمنامتر از هر شهیدی در دیار خود تشییع شد و سرانجام هم در همان شهرستان به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شهید میثم کهندل در دوران کودکی
اولین شب زندگی مشترک ما با یک خاطره خندهدار آغاز شد. شب عروسی چون فیلمبردار آمد، نتوانستیم شام بخوریم. سفارش کردیم برایمان شام بردارند، عروسی ما ورامین بود ولی خانهمان تهران. شام ما در سالن جا ماند و گرسنه ماندیم، ساعت ۱ نصفه شب مغازهای پیدا کردیم و از گرسنگی کیک و ساندیس خریدیم و خوردیم.
میثم مرد بامسئولیت و مهربانی بود؛ برای همین نبودش مرا اذیت میکرد. گاهی که از نبودن همسرم خسته میشدم، غر میزدم و میگفتم: عمراً من دختر به سپاهی نمیدم. میخندید و میگفت چرا؟ گفتم: برای اینکه هیچ وقت نیستی! من واقعا چیزی از زندگی نمیفهمم. اغلب وقتی میخواست برود مأموریت تا لحظه آخر به من نمیگفت. یک بار عید نوروز ۹۱ رفتیم برای خرید سال نو. دائم میگفت هر چی لازم داری بخر میخوام خیالم راحت باشد. احساس کردم منظورش چیست؟ پرسیدم: باز هم ماموریت؟! یعنی عید پیش ما نیستی؟ گفت: نه. دوباره اوقاتم تلخ شد. اما او همیشه و همه جا به دنبال شهادت میگشت.
یک دفعه ماه رمضان داشتم قرآن میخواندم، گفت: اگر تو دعا کنی من شهید شوم آن دنیا اگر به من حوری بدهند، قبول نمیکنم و منتظر تو میمانم بیایی! به شوخی گفتم: آن دنیا هم نمیخواهی دست از سر من برداری؟
دو ـ سه هفته قبل از شهادتش گفت: زهرا چند وقتی هست حال و هوایی دارم، نمیدانم چرا؟ در زندگی هر چه خواستم خدا به من داده، زن خوب، زندگی خوب، خانه و ماشین. به هر چه دوست داشتم، رسیدم ولی نمیدانم چرا اصلاً خوشحال نیستم، راضی نیستم؟ آن زمان درکش نکردم، ولی الان متوجه شدم او از این دنیا میخواست جدا شود.
وقتی بعد از شهادت با من تماس گرفته شد، مطمئن شدم دیگر نیست. با اینکه نمیدانستم چه اتفاقی افتاده اما یقین داشتم میثم دیگر نیست، تمام شده. مطمئن شدم هر اتفاقی رخ داده او به آرزویش رسیده است، قبل از آن هر وقت از شهادت میگفت، شوخی میگرفتم، ولی آن لحظه یقین پیدا کردم و حرفهایش در ذهنم مرور شد. در دلم گفتم همیشه میگفت: تو باید راضی شوی.
وقتی ازم میخواست از خدا برایش شهادت بخواهم با اینکه نمی توانستم، اما از ذهنم میگذشت نکند این همه دارد میگوید من مانع شوم و آن دنیا شرمنده باشم. ولی فکر نمیکردم به این سرعت اتفاق بیفتد!
۲۹ مرداد سالگرد ازدواجمان است. وقتی میثم شهید شد گلهایی که برایم خریده بود هنوز خشک نشده بود.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: شهید امنیت اجلاس سران غیرمتعهدها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۰۲۵۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتاب «برای قلب های شکسته» منتشر شد
به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «برای قلبهای شکسته» نوشته مریم هاشمی به تازگی توسط نشر نزدیکتر منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب به گفته نویسندهاش شامل یک روایت بلند درباره عشق است.
این کتاب درباره انسانهایی است که در تلاطم روزمرگیها زمانی را نیز به عاشقی اختصاص میدهند و در میان تمامی آشوبها و سختیهای اجتماعی، شعله عشق و محبت را در دل خاموش نمیکنند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«وقتی دلت میشکند همه این کلمات گم میشوند و تا بیایی دوباره پیدایشان کنی بخش زیادی از عمر گذشته و این در حالی است که ما فقط یک بار زندگی میکنیم و فقط یک بار صد درصد با شور و اشتیاق عاشق میشویم و اعتماد میکنیم و وای به حال آنهایی که این صددرصد ها را کم و کمتر میکنند… از آدمهای صادق خوشم میآید، از آنهایی که تکلیفشان با خودشان و دیگران معلوم است، اصلاً آدمهایی که رک هستند و مثلاً وقتی تو را میبینند و از تو خوششان نمیآید محکم حرفشان را پرت میکنند توی صورتت، اما حداقل با دروغ مثل یک خنجر ذره ذره درون تو فرو نمیبرندش تا کم کم زجر بکشی و از بین بروی… آنها حداقل کمتر وقت زندگیات را میگیرند!»
این کتاب با ۶۴ صفحه و شمارگان ۳۰۰ نسخه عرضه شده است.
کد خبر 6089786 فاطمه میرزا جعفری